قاتی پاتی!!!! | ||
فقر روزی یک مرد ثروتمند،پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمانی که در آنجا زندگی می کنند چقـدر فقیر هستند.آنها یک روز و یک شب را در خانه فقیری در یک روستایی به سر بردند.در راه بازگشت و در پایان سفر،مرد از پسرش پرسید:«نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟» پسر پاسخ داد:«عالی بود» پدر پرسید:«آیا به زندگی آنها توجه کرد؟» پسر پاسخ داد:«فکر میـکم!» پدر پرسید:«چه چیز از این سفر یاد گرفتی؟» پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:«فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهـارتا.ما در حیاطمان فانوسـهای تزئینی داریم و آنها ستارگان را دارند.حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!» در پایان حرف های پسر،زبان پدر بند آمد بود. پسر اضافه کرد:«متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چه قدر فقیر هستیم.» [ شنبه 91/4/17 ] [ 6:56 عصر ] [ مهرداد وجودی ]
[ ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |