سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قاتی پاتی!!!!
 
لینک دوستان

دیروزکه حسنک با کبری چت می کرد!!!

گاو ماما می کرد،گوسفند بع بع می کرد،سگ واق واق می کرد و همه فریاد می زدند حسنک کجایی؟شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید،او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند!

و هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل میزند.

موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.

دیروز که حسنک با کبری چت می کرد،کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پترس چت می کند.پترس همیشه پای کامپیترش نشته بود و چت می کرد.او دید که سد سوراخ شده اما انگشتش  درد می کند،چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پترس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود.

ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت.ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را درآورد.او چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد.کبری و مسافران قطار مردند.اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.

خانه مثل همیشه سوت و کور بود.الان چند سالی است که کوکب خانم،همسر ریزعلی،مهمان ناخوانده ندارد.او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.حتی پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد.او کلاسِ بالا و فامیل های پولدار دارد.او آخرین بار که گوشت قرمز خریده،چوپان دروغگو به او گوشت کپک زده فروخته.اما او از چوپان دروغگو گِله ندارد،چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد،به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.


[ شنبه 91/3/27 ] [ 2:13 عصر ] [ مهرداد وجودی ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 50721